نوشته: E. A. ST. Amant

 مقدمه مترجم

"یی ای سنت امنت" E. A. ST. Amant که دوستانش او را تد Ted خطاب می کنند یک رمان نویس کانادایی است. از وی تاکنون شانزده رمان به چاپ رسیده است. وی همچنین دارای مقالات متعددی است که عمدتا پیرامون مسائل سیاسی دوران معاصر دور می زند. سنت امنت در رشته فلسفه تحصیل کرده و تاثیرات مطالعات فلسفی او در تمام نوشته های وی مشهود است. تحسین شده ترین رمانهای سنت امنت سه گانه ی"Steeling Flowers" ،

 "How to Increase the Volume of the sea without Water”   و “Dancing in the Costa Rica Rain” است. موضوع مشترک این سه گانه تقابل انسان معاصر با محدودیت هایی است که مذهب و ایدئولوژی بر او تحمیل می کند. برای آشنایی بیشتر با آثار و اندیشه های سنت امنت می توانید به وب سایت وی EAStamant.com مراجعه کنید.

***

شاید پیش بینی سقوط حکومت روحانیون در ایران کار سهلی نباشد، همانگونه که پیش بینی غروب مارکسیستها در دهه ی چهل برای بسیاری از آگاهان مشکل نبود. فلسفه ی خشونت طلب مارکسیسم، ورای معنای محدودش، ابزاری بود برای ابراز خشم و انزجار، و قاعدتاً نمی توانست برای یک دوره طولانی دوام بیاورد. حتی در اوایل دهه ی شصت، مارکسیسم به سقوط خود نزدیک شده بود. بسیاری آن را فهمیده بودند، ولی نه امثال من، که یک مومن صادق به آن آرمان ها بودم. برای آنانی که بهتر می فهمیدند تنها یک سئوال باقی مانده بود: تا زمان سقوط، چقدر خون بیشتری قرار است ریخته شود؟

اگر مدیریت جهان به هر یک از مارکسیستها و یا روحانیون سپرده شود، نتیجه آن یکسان خواهد بود: خون و اقتدار. در هر کجا که آنها قدرت سیاسی که آرزویش را داشته اند به دست آورده اند، نتوانسته اند دندانهای خون آشامشان را به هنگام لبخند در مصاحبه های مطبوعاتی جهانی شان پنهان کنند. تفاوت نمی کند که چه کسی باشد، پت رابرتسون یا نوام چامسکی، پاپ بندیکت یا تد کندی، آیت الله خامنه ای یا ولادیمیر پوتین، دالایی لاما یا گاندی هندو، در هر صورت نتیجه نهایی جز حمام خون نخواهد بود. بدون دمکراسی، میلیونها انسان قربانی تصفیه حسابهای سیاسی خواهند شد. این بهایی است برای بلاهت انسانی.

ایران دارای یکی از غیرقابل قبول ترین آمارهای نقض حقوق بشر در جهان است. زمانی که محمود احمدی نژاد به سازمان ملل آمد و با آمریکاییان سخن گفت، بسیار شبیه به لئونید برژنف در سالهای آخر دهه هفتاد می نمود: دروغگویی محکم و بی پروا، انکار تمام آمارهای سرکوب رژیم، پنهان کاری در مقاصد فعالیتهای هسته ای و لبخند و چشمک و تکان سر برای حامیانی که هر لحظه از تعداد آنها کاسته می شد. حقوق بشر برای حکومتهای مذهبی همیشه یک شوخی بوده است. وقتی آنها همجنس گرایان را می کشند، چه تعریفی از انسانیت می توانند برای خود قایل باشند؟ همجنس گرایان بی آزارترین و آرام ترین گروه مردمانی هستند که جهان تا به حال به خود دیده است. در همه جا صدور حکم ترور مخالفان دگراندیش با شلیک گلوله از پشت سر، تمام دستاوردی است که نظریه پردازان چپ و مذهبی در نهایت به آن رسیده اند. نفرت از شایسته سالاری اجازه تحمل قشر تحصیل کرده را به آنان نمی دهد.

ظواهر دیکتاتوریهای کمونیستی و مذهبی

بهترین راه برای نشان دادن ماهیت ایدئولوژی های افراطی و مذهبی این است که امور جهان را به کشیشان و امامان و روشنفکران چپ سپرد. در هر صورت، ماهیت یکسان درونی آنها، آنها را به رهروان استالین تبدیل خواهد کرد. بیش از هفت یا هشت سال طول نخواهد کشید تا فساد و تباهی مطلق آنها آشکار شود. اگرچه برخی چون ولادیمیر لنین یا آیت الله خمینی نیاز به این زمان هم نداشتند. قلب های آنها از قبل از به قدرت رسیدن برای صدور اعدام های دسته جمعی تجهیز شده بود.

نتیجه: شناخت این دلقک های زیبارو، چه از نوع چپ افراطی و چه از نوع راست بنیادگرا، این امکان را می دهد تا سیاست های شریرانه حاکم بر جوامع بسته قابل بررسی و تحلیل شود. قدرتی را که تشنه آن هستند به آنها واگذار کنید، آنگاه شهوت تمامیت خواه آنها مشاهده خواهد شد. تصرف قدرت توسط رهبران روحانی و یا اندیشه ورزان چپ این امکان را به توده های ساده ی مذهبی و روشنفکران جزم اندیش چپ می دهد تا ببینند قلب های رهبران روحانی و ایدئولوژیک آنها از چه ساخته شده است. فصل مشترک حاکمان مذهبی و مارکسیست نفرت از دمکراسی است. اندیشه های مستقل و آزادی آنها را به هراس وامی دارد. آنها به دنیای عینی و قابل لمس اعتماد ندارند. در فراسوی اندیشه های دیالکتیکی و مذهبی آنها در خصوص دنیا یک اطمینان افلاطونی وجود دارد که معتقد است تمام پیاده روندگان گمراه هستند، توده ها هیچ شعوری از خود ندارند، و دنیا را تنها مومنین و باتقواها می توانند تفسیر و تبیین کنند. حتی اگر خود هم ندانند، آنها به نوعی پیروان افلاطون هستند. آنها اعتقاد دارند که انسانها جهان را همچون موش های کور صحرایی می بینند. فلسفه افلاطون فلسفه اعتقاد به عرفان و دنیای غیرمادی است. آرمان او جامعه بسته ای است که توسط پادشاهان فیلسوف حکمرانی می شود. او آغازگر نگاه آرمانی به دولت و مدافع تسلط بر فرد فرد انسان ها توسط یک قدرت مرکزی است. از نظر او دولتها را فیلسوفها می بایست بگردانند، شبیه به آنچه در حکومتهای مارکسیستی و مذهبی مثال زدنی است. با این تفاوت که در رژیم های مذهبی آیت الله های به ظاهر اندیشمند بر جای فیلسوفان نشسته اند. افلاطون اولین متفکر تاریخ بشری است که به طرز قانونمند از جامعه بسته دفاع کرد. پیروان امروزین افلاطون همان راست ها و چپ های افراطی ضددمکراسی هستند.

امری که قابل اندازه گیری نباشد، از نظر علمی قابل مطالعه نیست. مفاهیمی از قبیل خوشبختی، خوبی و زیبایی قابلیت سنجش علمی را ندارد. فیزیک و ریاضی نمی توانند جوابگوی مسائل ماوراء طبیعه باشند. و در اینجاست که مشکل انتخاب در شکل تفکر انسانی پدید می آید: خیال یا منطق، تجربه یا مذهب، افلاطون یا ارسطو. نوافلاطونیان صدمات غیرقابل جبرانی بر تمدن غرب وارد ساختند. آنها برای دو هزار سال مذهب را قدرتمند ساختند، اندیشه های جادویی را تشویق کردند و دولتها را هاله ای از تقدس بخشیدند.

انسان موجودی است آرمان گرا و ذهن گرا. ما آن چیزی را می بینیم که انتظار دیدن آن را داریم و دوست داریم ببینیم. ما جهان را آنچنان که می خواهیم، می سازیم. زمان طولانی می برد تا اینکه انسان بتواند جهان را واقع گرایانه ببیند. جامعه باز در انتقال از تفکر ذهن گرا به عینی گرا، و از آرمان گرا به واقع گرا نقش بسزایی ایفا می کند. شک، تکذیب، نقد و برهان اجازه تغییرات آرام و بدون خشونت را در ساختارهای اجتماعی می دهد. هر اندیشمند سیاسی که به جامعه باز اعتقاد نداشته باشد باید به ایران سفر کند تا محصول یک جامعه ی بسته را بعد از سه دهه مشاهده کند. البته اگر جنایت های هفتاد و پنج سال حکومت شوروی سوسیالیستی هنوز دلیل کافی برای ایمان او به جامعه باز نباشد.

تعریف کارل پوپر در یک بازخوانی کلی از جامعه باز "تغییر روسای قوم بدون حمام خون" است. او به صاحب قدرت کردن مردم، حتی اگر هرگز از آن استفاده هم نکنند، معتقد است. هنری برگسون تعریفی آرمانی تر از جامعه باز دارد. او رویای جامعه ای عاری از دولت دارد. برگسون معتقد است که سپردن حل تمام مشکلات انسانها به دولتها به شدت خطرناک است. حتی در حکومتهای دمکراتیک، اعتماد به دولتها قماری مخاطره انگیز است. هزاران سال تجربه بشر از زندگی تحت حکومتهای سلطه گر به انسانها می آموزد که تا آنجایی که امکان دارد باید اندازه های قدرت دولتها را محدود کنند. آنچه در برابر دولت ها، مذاهب، صاحبان قدرت و دشمنان چند صدایی و آزادی باید هدف قرار گیرد، رشد و تعالی دانش در میان توده هاست. تفکر نقادانه نیاز به رهایی از اندیشه هایی دارد که از قبل حکم نهایی را صادر کرده اند. رژیم های غیردمکراتیک همیشه سعی بر حفظ نظم موجود دارند.

بدون نقد و تحلیل صلح جویانه از ساختارهای اجتماعی، جوامع بسته امکان انتقال به یک فضای بازتر را نخواهند داشت. دستیابی به حقیقت نیازمند مطبوعات آزاد، انتخابات آزاد و روشنفکران مستقل است. شاید دمکراسی بهترین شکل حکومت نباشد، ولی حکومت بهتری سراغ دارید که انسانها تجربه کرده باشند؟ حداقل این است که همانگونه که کارل پوپر می گوید ما می توانیم روسایمان را بدون حمام خون تغییر بدهیم.